روشا ساداتروشا سادات، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

تولد اردیبهشتی ها و خردادی ها

پنج شنبه 29 اردیبهشت به خاطر تولد اردیبهشتیا و خردادیا(خاله بهار-خاله پگاه-خاله نازی-عمو باقر-عمو محمد) شام منزل عمو باقر اینا دعوت بودیم . خانم عمو زحمت کشیده بود واسه شام چلو گوشت و خورش قیمه درست کرده بود  . همه هم گفتند چرا خودتو تو زحمت انداختی و 2 مدل غذا درست کردی ؟ این دفعه به خاطر اینکه تولد ها خیلی پشت سر هم برگزار شده بود  و به خاطر کنکور ارشد افتاد پنج شنبه شب و مراسم خرداد ماه کنسل شد .اون شب چنان بارونی میومد و باد و بورانی شده بود که نگو . حتی وقتی وارد خونه شون هم شدیم تا یه نیم ساعتی برق نداشتن .ولی با وجود این کلی بهمون خوش  گذشت و شد یه خاطره ی خوب دیگه . ...
30 ارديبهشت 1390

تلاشهای بابا مهدی

تو این ماه بابا مهدی کلی کار کرد . یه روز اتاق خودمون رو تغییر دکوراسیون داد . چون قراره موقع خرید سرویس کالسکه برای شما تخت پارک هم بگیریم که کنار تخت خودمون بذاریم که اولا که کوچولو هستی و هنوز خیلی خانوم نشدی پیش من و بابا بخوابی .واسه ی همین بابا مهدی مدل اتاق رو جوری چید که هم تخت شما جا بشه  هم اتاق ظاهر خوبی داشته باشه .بعد از درست شدن اتاق خوابمون دیدیم جا واسه ی اتو پرس هم باز شد واسه ی همین از اتاق شما اوردیمش پیش خودمون . یک روز هم لوسترها رو در اورد و همه رو یکی یکی شست و بعد آویزونشون کرد . (البته ناگفته نماند کلی هم خسارت بهمون وارد شد) چون موقع شستن آب تو سرپیچ هاشون رفته بود و وقتی...
28 ارديبهشت 1390

واکسن کزاز

روز 25 اردیبهشت من تصمیم گرفتم به پیشنهاد خانم دکتر واکسن کزازم رو بزنم . صبح رفتیم درمانگاه      گفتن باید برید مطب خصوصی . رفتیم اونجا گفتن ما فقط هپاتیت رو میزنیم . آخر بعد از کلی پرس و جو رفتیم درمانگاه دکتر شاهرخی و این واکسن و زدم .اونجا که بودیم دیدم چند تا مامان با نی نی هاشون میان و تو سالن انتظار می شینن . با یکیشون که صحبت کردم گفت 3 هفته یکشنبه یا سه شنبه میایم کلاس ماساژ بچه ها . خیلی مشتاق شدم ببینم چطوریی واسه همین هزینه کلاس رو دادم و تو اون جلسه شرکت کردم .خیلی جالب بود ماساژ دست , پا ,  شکم نی نی که هر کدومش به یه چیزی کمک میکنه . مثلا ماساژ پا به اینکه نی نی زودتر را...
26 ارديبهشت 1390

ایده های مامان برای بعدها

تو این ماه به خاطر ایام فاطمیه ما مدام روضه دعوت بودیم ولی من به خاطر شرایطی که داشتم  به جز همسایه ها که خونه هاشون نزدیک بود جایی نمی رفتم . یه روز منزل خانم خلج رفتم,  یه روز منزل خانم اخلاقی و یه روزم خونه خانم حقوردی لو اینا .خیلی مراسم های خوبی بود .من هم نذر کردم انشا اله شما سالم و و سلامت به دنیا بیای سال آینده تو این ایام مراسم بگیرم .  امیدوارم خدا بهم این توانایی رو بده که از این جور مراسم ها تو خونمون بگیرم چون به نظرم واقعا برکت و روشنایی خونه رو زیاد می کنه . اگر عمری باقی باشه امسال به خاطر ورود شما تو اون هفته ای که عید غدیره می خوام یه روزش رو مراسم بگیرم . آخه دقیقا...
20 ارديبهشت 1390

شهادت حضرت فاطمه

  به مناسبت 17 اردیبهشت ماه : این قدر پی قبر من مظلومه نگردید هر جا دلتان می شکند قبر من آنجاست هر جا که عزا بر من مظلومه گرفتند ساکت ننشینید حسین وحسن آنجاست   شهادت دخت نبی , فاطمه زهرا (س) تسلیت باد .   ...
16 ارديبهشت 1390

ماه هفتم بارداری

روز پنج شنبه من و بابا مهدی اول رفتیم سمت آزمایشگاه برای گرفتن جواب آزمایش و بعد از اونجا به سمت تهران حرکت کردیم چون من ساعت 11 وقت دکتر داشتم .دکتر فشارم رو گرفت که 6/10 بود و وزنم 63 کیلو شده بود . دکتر آزمایشات رو هم دید و گفت قندم نرماله و هیچ مشکلی نیست و گفت چون الان در ماه 7 قرار داری باید واکسن کزاز رو بزنی ( البته اگر موقع ازدواج نزدی ).من 10 سال پیش این واکسن رو زده بودم ولی چون دوره اش تموم شده بود باید دوباره میزدم . هفته های بارداری عبارتند از : 5/2/90 پایان 25 هفتگی  10/2/90 پایان 6 ماهگی ١٢/2/90 پایان 26 هفتگی  19/2/90 پایان 27 هفتگی  26/2/...
16 ارديبهشت 1390

سالگرد عقدمون

14 اردیبهشت ماه 85 بود که من و با با مهدی با هم عقد کردیم. این روز برای هر دومون خاطره انگیزه .   من این روز رو از طرف خودم به مهدی عزیزم تبریک می گم .  امیدوارم سالها در کنار همدیگه زندگی خوب و خوشی رو داشته باشیم .   ...
15 ارديبهشت 1390

تبریک روز معلم

روز 13 اردیبهشت ماه من برای تبریک روز معلم رفتم سر کارم .سر راه شیرینی خریدیم و بابا مهدی من رو رسوند و رفت . انقدر همگی از دیدن هم خوشحال شدیم که نگو . دلم برای همه ی همکارها خیلی تنگ شده بود .کلی همه گفتن جات خیلی خالیه . تاریخ زایمانم رو پرسیدن و جنسیت نی نی گلم رو سوال کردن .همه متفق القول گفتن خدا خیلی دوستت داشته که بچه اولت دختر شده چون تو خواهر نداشتی از تنهایی درمیارتت . بعد از صحبت از همه جا و همه چیز یه سورپرایز خیلی خوب واسه من داشتن اونم یه دسته گل خیلی خوشگل با یه کادو ( 6 تا بستنی خوری رنگی پایه دار ) بهم دادن من اصلا انتظارش رو نداشتم و کلی شرمنده شدم .ولی کلی خوشحال شدم و دست پر اومدم خونهه...
15 ارديبهشت 1390

آزمایشات پایان سه ماهه دوم بارداری

روز دوشنبه 12 اردیبهشت ماه صبح ساعت 8.5 با بابامهدی رفتیم آزمایشگاه. دکتر برام ازمایش قند نوشته بود  که مربوط به پایان سه ماهه دوم بارداریه .این آزمایش در 2 مرحله انجام میشد .اولیش به صورت ناشتا و دومیش  2 ساعت بعد از صبحانه .اولی که انجام شد برای صبحانه رفتیم کله پاچه ای .من فقط گوشت خوردم چون آب کله پاچه تو این 3 ماه خیلی زود فشار رو بالا میبره .ساعت 10.5 بود که با مامان جون دوباره رفتیم آزمایشگاه .رگهای من فوق العاده عمقی و ضعیفه و احتمال پاره شدنش وجود داره .اون خانم خیلی تلاش کرد که از جای قبلی خون نگیره ولی کو رگ خوب تو این بدت ؟کلا منم و همون یه رگ مناسب واسه سرم و خون دهی .بعد از کلی سوراخ سوراخ شدن دستم , بالاخره آزمایش...
14 ارديبهشت 1390

خرید سرویس چوب

یه روز تو این ماه من و مامان جون و بابا مهدی رفتیم بازار مبل علی ( تو کرج ) واسه ی خرید تخت و کمد . اونجا چیزی نپسندیدیم واسه ی همین رفتیم سمت بازار مبل یافت آباد .اونجا 2 طبقه از بازار مبل خلیج فارس و 1 طبقه از بازار مبل ایران مارکهای خوب و معروف تخت و کمده مثل ارژن – آپادانا –الیت –بالسا –و....حساب کن از ساعت 10 صبح تا 5 بعدازظهر داشتیم می گشتیم. ساعت 1 بود که بعد از کلی نگاه کردن من  نه تنها چیزی  رو نپسندیدم بدتر گیج شده بودم و اصلا نمیدونستم کدوم بهتره .بالاخره رفتیم رستوران ونوس ( تو همون یافت آباد ) ناهار خوردیم تا یه خستگی هم گرفته باشیم یک خاطره ی جالب هم از او...
10 ارديبهشت 1390